یکی از پارسایان زنی بسیار غیرتمند، و کنیزکی بس زیبا داشت . آن زن به علت حساسیت رشکمندانه اش همسرش را همیشه می پایید و هیچوقت او را با کنیزک تنها نمی گذاشت. مدت ها بود که آن زن، همسر و کنیزک را زیر نظر داشت تا مبادا فرصت خلوت برای آن دو فراهم شود.
روزی آن زن (همراه با کنیزک) به حمام رفته بود که ناگهان یادش آمد که طشت را در خانه جا گذاشته و به حمام نیاورده است. زن به کنیزک گفت: زود باش مثل پرنده به خانه برو و طشت نقره ای را بردار و بیاور .
ادامه مطلب ...